سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام آنکه وجودم زوجودش شده موجود

تلخ نویستون اومد..

سلام دوستان عزیز خوبین خوشین؟حدودن یکساله ک وبلاگم نیومدم امروز یه سر زدم وبلاگ ممنون ک نظراتونو گذاشتین!??دوستان میخوام برای سلامتی پدرم دعا کنین خیلی خیلی به دعاهاتون نیاز داره مرسی ک هستین دوستت دارم آفریده.????

اونقد مغرور نباش

کوتاه بیا ! بعضی وقت ها

دوست داشتنا تکرار نشدنین...

‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌??



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 96/9/8 ] [ 2:17 عصر ] [ afaride ]

نظر

عشق یعنی خانواده

دیروز به پدرم زنگ زدم، هر روز زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم.

موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم

گفت: "بنده نوازی کردی زنگ زدی".

وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.

دیشب خواهرم به خانه‌ام آمده بود، شب ماند، صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی 

را برق انداخته‌است.

گاز را شسته‌است، قاشق و چنگال‌ها و ظرف‌ها را مرتب چیده‌ است و...

وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود...

و منو از نگاه ها و کمک های با توقع رها کرد..

امروز عصر با مادرم حرف می‌زدم ,

برایش عکس بستنی فرستادم .مادرم عاشق بستنی‌ست گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم .

برایم نوشت: "من همیشه به یادتم...چه با بستنی...چه بی بستنی".

و من نشسته‌ام و به کلمه‌ی "خانواده" فکر می‌کنم، 

که در کنارِ تمامِ نارفاقتی‌ها، 

پلیدی‌ها و دورویی‌های آدم‌ها و روزگار،

 تنها یک کلمه نیست، 

بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.

«قدر خانواده  را بدانید»

#کیومرث_مرزبان



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 95/6/15 ] [ 2:56 عصر ] [ afaride ]

نظر

داستان کوتاه

??لقمان حک?م گو?د: 

روز? در کنار کشتزار? از گندم ا?ستاده بودم؛ خوشه ها?? از گندم که از رو? تکبر سربر افراشته و خوشه ها? د?گر? که از رو? تواضع سربه ز?رآورده بودند، نظرم را به سو? خود جلب نمودند و هنگام? که آن ها را لمس نمودم، بس?ار تعجب نمودم. 

خوشه ها? سربرافراشته راخال? از دانه و خوشه ها? سربه ز?ررا پراز دانه ها? گندم ?افتم. با خود گفتم : 

??درکشتزار زندگ? ن?ز چه بس?ارند سرها?? که با? رفته اند اما درحق?قت خال? اند.



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 94/12/11 ] [ 2:4 عصر ] [ afaride ]

نظر

تلخ نویس

احمد شاملو :

?ک شلوار سف?د دوست داشتن? داشتم که ?ک روز ابر? پوش?دمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت و گل? شد .

و منِ ب? خ?ال، پ? اش را نگرفتم به هوا? ا?نکه هر وقت بشو?م پاک م? شود.

ول? نشد ...

بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛

حت? ?کبار به خشکشو?? دادم که بشو?ند ول? فا?ده نداشت !!!

آقا?? که تو? خشکشو?? کار م?کرد گفت :

" ا?ن لباس چِرک مرده شده "!

گفت : بعض? لکه ها د?ر که شود، م? م?رند؛ با?د تا زنده اند پاک شوند"

چرک مُرده شد ...

و حسرت دوباره پوش?دنش را به دلم گذاشت !

بع?د ن?ست اگر بگو?م دل آدم هم کم ندارد از لباس سف?د !

حواست که نباشد لکه م? شود؛

وقت? لکه شد اگر پ? اش را نگ?ر?، م? شود چرک ...

به قول صاحب خشکشو?? " لکه را تا تازه است، تا زنده‌، با?د شست و پاک کرد..."

ه?چ آدم? ?ک شبه تغ??ر نم?کند و ه?چ آدم? ?ک شبه تصم?مات بزرگ نم?گ?رد ...

آدم? که ?کروز ب?خبر ناگهان چمدان بر م?دارد و م?رود، شک نکن?د خ?ل? قبلتر از آن رفتهاست ...

آدم? که ?ک روز فر?اد م?زند که " خستهام " شک نکن?د که مدتها قبل از آن، منتظرِ شن?دنِ ?ک خسته نباش?دِ ساده بودهاست ...

آدم? که ناغافل م?زند ز?ر گر?ه، مطمئن باش?د که از مدتها قبل ?ک بغضِ سنگ?ن را با خود به ا?نطرف و آنطرف م?برده ...

مواظب دلها? خودمون ودلها? همد?گر باش?م ....

که دیر نشود



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 94/12/4 ] [ 11:34 عصر ] [ afaride ]

نظر

قلبــــــــــ

 



[ یادداشت ثابت - جمعه 94/4/27 ] [ 10:31 عصر ] [ afaride ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه