احمد شاملو :
?ک شلوارسف?د دوست داشتن? داشتم که ?ک روز ابر? پوش?دمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت و گل? شد .
و منِ ب? خ?ال، پ? اش را نگرفتم به هوا? ا?نکه هر وقت بشو?م پاک م? شود.
ول? نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛
حت? ?کبار به خشکشو?? دادم که بشو?ند ول? فا?ده نداشت !!!
آقا?? که تو? خشکشو?? کار م?کرد گفت :
" ا?ن لباس چِرک مرده شده "!
گفت : بعض? لکه ها د?ر که شود، م? م?رند؛ با?د تا زنده اند پاک شوند"
چرک مُرده شد ...
و حسرت دوباره پوش?دنش را به دلم گذاشت !
بع?د ن?ست اگر بگو?م دل آدم هم کم ندارد از لباس سف?د !
حواست که نباشد لکه م? شود؛
وقت? لکه شد اگر پ? اش را نگ?ر?، م? شود چرک ...
به قول صاحب خشکشو?? " لکه را تا تازه است، تا زنده، با?د شست و پاک کرد..."
ه?چ آدم? ?ک شبه تغ??ر نم?کند و ه?چ آدم? ?ک شبه تصم?مات بزرگ نم?گ?رد ...
آدم? که ?کروز ب?خبر ناگهان چمدان بر م?دارد و م?رود، شک نکن?د خ?ل? قبلتر از آن رفتهاست ...
آدم? که ?ک روز فر?اد م?زند که " خستهام " شک نکن?د که مدتها قبل از آن، منتظرِ شن?دنِ ?ک خسته نباش?دِ ساده بودهاست ...
آدم? که ناغافل م?زند ز?ر گر?ه، مطمئن باش?د که از مدتها قبل ?ک بغضِ سنگ?ن را با خود به ا?نطرف و آنطرف م?برده ...
مواظب دلها? خودمون ودلها? همد?گر باش?م ....
که دیر نشود
[ دوشنبه 94/12/3 ] [ 11:29 عصر ] [ afaride ]
[ شنبه 93/5/11 ] [ 12:38 عصر ] [ afaride ]
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید !
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.
همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد!
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید !
از مرغ برایش سوپ درست کردند!...
گوسفند را برای عیادتکنندگان سر بریدند!
گاو را برای مراسم ترحیم کشتند !
ودر این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد وبه مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد.
[ یکشنبه 93/4/8 ] [ 10:35 عصر ] [ afaride ]
وقتـی یه زن ســیگار کشید یعنــی دیگه گریه جواب نمیده و
وقتی مــردی اشک ریخت بدون کار از ســیگار گذشته…
*******
خسرو شکیبایی چه زیبا گفت:
تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقمندش کردی مسئولی...
مسئولی در برابراشکهایش در برابر غمهایش در برابر تنهاییش...
اگر روزی فراموشش کردی دنیا به یادت خواهد آورد...!
*نظـــــــر یادتــــــــ نرهـــــــــــــــــــــ*
[ شنبه 93/1/9 ] [ 4:21 عصر ] [ afaride ]