سیمین بهبهانی
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
***********************
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
*************************
گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق بیمارت کنم
یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم؟
گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم
*************************
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
**********************
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست
[ جمعه 90/3/20 ] [ 3:34 عصر ] [ afaride ]
قبل از این که شروع کنم این رو تذکر بدم که دلیلی که اکثر مرد ها از خندوندن نتیجه مثبت نمی گیرن اینه که سعی می کنن با گفتن جوک دخترها رو بخندونن. در حالی که خنده ای که در اینجا مورد نظر ماست خنده ی حاصل از داشتن یک شخصیت با مزست. برای مثال چارلی چاپلین برای خودش یک شخصیت خلق کرده بود که بامزه بود کاراش (خجالتی و دست و پا چلفتی در عین حال زرنگ و ... ) شما هم باید برای خودتون یک شخصیت خلق کنید که جذاب و خنده دار باشه ولی مطمئنا دست و پا چلفتی مورد نطر ما نیست.
با کارهایی بهتون می دم می تونید یک شخصیت بامزه خلق کنید و در عین خنده دار بودن جذاب هم باشید
تا می تونید در مورد مسایل مختلف مربوط به دختر زیاده روی کنید. مثلا یه دختری بهتون میگه وای چقدر موام بد شده امشب (داره ناز می کنه که شما بگید نه خیلی هم قشنگه)! و شما هم می گید : من نی خواستم بروت بیارم ولی آره خیلی بد شده. همونجا احتمالا دختره میخنده و یک وشگونی ازتون می گیره و شما هم می تونید اینو براش دیگه تا آخره اون شب داستان کنید و همش بگید وای همه دارن مواتو نگاه می کنن! حالا چی کار کنیم و یا مثلا من خجالت می کشم با این موا با تو راه برم و
تا اون جا که می تونید سعی کنید متهمش کنید می خواد شمی رو بلند کنه! دختر . مثلا اگه گفت دیگه دیره و من باید برم خونه بگید ولی من باهات نمیام و اون می گه نه گفتم تو بیا گفتم من می خوام برم خونه و شما هم که انگار کرید می گید ای بابا ما هنوز همدیگرو درست نمیشناسیم و تو می خوای منو ببری خونت. عجب دور و زمونه ای شده ها و ...
حرفاشو سو تعبیر کنید. مثلا اگر داشت بهتون می گفت مثلا با هم شام درست کنیم و برگشت گفت: ""بکنیم یا نه""؟
همین حرفشو به شوخی بگیرید.
زیادی لبخند نزنید و به جوکهای خودتون نخندید.
احساساتشو لطیف مسخره کنید؟ مثلا : می گه وای واقعا از اینکه مردم بقل دستم سیگر بکشن متنفرم! بگید: حالا واقعا نسبت به این کار چه احساسی داری؟
این ها رو با جوک ها و تیکه های با مزه تون قاطی کنید، حتما نتیجه
[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 10:53 عصر ] [ afaride ]
اینم چندتا جوک باحال و دست اول
یه آقاهه چربی داشته میره دکتر، دکتر بهش میگه روزی ? کیلومتر باید بدوی... بعد از چند روز زنگ میزنه به دکتر میگه: رسیدم لب مرز، چیکار کنم؟یه آقاهه چربی داشته میره دکتر، دکتر بهش میگه روزی ? کیلومتر باید بدوی... بعد از چند روز زنگ میزنه به دکتر میگه: رسیدم لب مرز، چیکار کنم؟
*
بچه به معلم میگه:خانوم معلم من از شما خوشم میاد
معلم میگه:من حوصله بچه مچه ندارم
بچه میگه: خوب جلوگیری می کنیم
*
یه روز معتاد یه تیکه از تو دماغش در میاره و میگه آژاد نمیفته .دوباره میگه آژاد .بازم نیفته .دوباره میگه آژاد بازم نیفته ....... میکنه تو دهانش میگه برو حبش ابد
یه پیرزنه داشته از مکه بر میگشته تو ساکش مشروب پیدا میکنند بهش میگن خانم چرا شما میگه من که حال نداشتم دور خونه خدا بدوم یک پیک میزدم خونه خدا دور سرم میچرخید
غضنفر میره دکتر و می گه: آقای دکتر، من چند شبه که در خواب، می بینم که با خرها فوتبال بازی می کنم. دکتر می گه: چند تا قرص برات می نویسم، از همین امشب شروع کن به خوردن. غضنفر می گه : آقای دکتر نمی شه از فردا بخورم، چون امشب فیناله
مسواک با خمیر دندون دعواش میشه میگه اگه گذاشتم روم بخوابی
یارو داشته برای دوستانش تعریف می کرده: “رفته بودم جنگل، که ناگهان یه خرس بزرگ دنبالم گذاشت، من هی می دویدم، خرسه هم هی پشت سر من می دوید و لیز می خورد… من هی می دویدم، خرسه هم هی پشت سر من می دوید و لیز می خورد…”
دوستاش می گن: “حالا خوبه تا اینجا رسیدی خودت رو خراب نکردی!”
یارو می گه: “پس فکر کردید برای چی خرسه لیز می خورد؟”
اس ام اس یه چوپان به نامزدش:چشمان سیاه تو مثل پشگلی است در سطل شیر
از یه امریکایی و یه آفریقایی و یه ایرانی می پرسن: نظرتون راجع به کوپن گوشت چیه؟آمریکایی میگه: کوپن چیه؟ آفریقایی میگه: گوشت چیه؟ ایرانیه میگه: نظر چیه؟!
مردها و زنها در یک مورد دست کم اتفاق نظر دارند.
اینکه, هیچ کدام به زنها اعتماد ندارند!!
[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 10:45 عصر ] [ afaride ]
چند وقتی است که احساس می کنم زندگی ام از این رو به ان رو شده ، همه چیز در نظرم تغییر کرده و زیباتر شده، هیچ گاه فکر نمی کردم دیدن او این قدر در روحیه من تاثیر بگذارد ، او امد و عقل و احساسم را دزدید . تا به حال جرات نکردم به او بگوییم چقدر دوستش دارم. او غرور قشنگی دارد و من عاشق همین غرورش هستم، حتی لجاجت بی حدش را هم دوست دارم . کاش جرات داشتم و به او می گفتم برای اولین بار در مقابل نگاهش اسیر شدم و قلبم به خاطر عشق او تپید . عشق پاکی که حاضرم تا اخرن لحظه عمرم به ان وفادار بمانم
برای پایان
نوشتیم که چقدر ساده بود
نوشتم که سخته
گفتی ساده است
چند قطره جوهر می خواهد
و من فریاد میزنم که پایان به زیبایی اغاز نیست
و تو می نویسی پایان
و من فقط نگاه می کنم که پایان
پایان و پایان
و حتی بارانی ترین اشک ها نمی تواند بنویسد لحظه ای برای ادامه هم بود
برای اغاز
و شاید
یکی از همین روزا
یکی با موی سیا
میاد از پشت همین ستاره ها و
دل ِ من رو می بره
من می دونم
که یه روزی
یه فرشته یا پری
از اونا که یدونس اونم فقط تو قصه هاس
چشاشون مشکیه و موشون سیاس
میاد از پشت همین ستاره ها ومیدونم که یه روزی
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر ، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که تو :«صیادی و من آهوی دشتم تابه دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
سفر ازپیش تو هرگز ، نتوانم نتوانم !»
اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ، ناله تلخی زدو بگریخت
ماه بر عشق تو خندید
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نه گسستم ، نه رمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم.......
[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 10:21 عصر ] [ afaride ]
چند وقتی است که احساس می کنم زندگی ام از این رو به ان رو شده ، همه چیز در نظرم تغییر کرده و زیباتر شده، هیچ گاه فکر نمی کردم دیدن او این قدر در روحیه من تاثیر بگذارد ، او امد و عقل و احساسم را دزدید . تا به حال جرات نکردم به او بگوییم چقدر دوستش دارم. او غرور قشنگی دارد و من عاشق همین غرورش هستم، حتی لجاجت بی حدش را هم دوست دارم . کاش جرات داشتم و به او می گفتم برای اولین بار در مقابل نگاهش اسیر شدم و قلبم به خاطر عشق او تپید . عشق پاکی که حاضرم تا اخرن لحظه عمرم به ان وفادار بمانم
برای پایان
نوشتیم که چقدر ساده بود
نوشتم که سخته
گفتی ساده است
چند قطره جوهر می خواهد
و من فریاد میزنم که پایان به زیبایی اغاز نیست
و تو می نویسی پایان
و من فقط نگاه می کنم که پایان
پایان و پایان
و حتی بارانی ترین اشک ها نمی تواند بنویسد لحظه ای برای ادامه هم بود
برای اغاز
و شاید
یکی با موی سیا
میاد از پشت همین ستاره ها و
دل ِ من رو می بره
من می دونم
که یه روزی
یه فرشته یا پری
از اونا که یدونس اونم فقط تو قصه هاس
چشاشون مشکیه و موشون سیاس
میاد از پشت همین ستاره ها ومیدونم که یه روزی
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر ، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که تو :«صیادی و من آهوی دشتم تابه دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
سفر ازپیش تو هرگز ، نتوانم نتوانم !»
اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ، ناله تلخی زدو بگریخت
ماه بر عشق تو خندید
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نه گسستم ، نه رمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم.......
یک دل قلابی... یک دل خیلی بد... چقدر می ارزد؟
من که هر جا رفتم..جار زدم:
شده این قلب حراج...بدوید..یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند...به همین ارزانی
هیچ وقت اما....هیچکس قلب مرا قرض نکرد...هیچکس دل نخرید
با توام با تو خدا....پس بیا..این دل من..مال خودت
من که دیگر رفتم اما................
ببر این دل را دنبال خودت
[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 10:5 عصر ] [ afaride ]