عارفی را دیدیم که در دستی آب داشت و در دستی آتش...
می گفت می روم که آب بر دوزخ ریزم و آتش در بهشت کشم...
تا کسی خدا را نه از بیم آتش
پرستد و نه از ذوق بهشت...
خدا را برای خدا باید خواست......
***********
من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم ...
بــــــــدان ...
"حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــوای" دیگری برود ...
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ...روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفته ...
ارزان نمی فروشمش...
دستــــــهایم بــالیـــن کـــودک فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد ...
بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش ...
ســـــودای دلـــم گفتم:
ای دخت ایرانی،
تمام دردهایت را می دانم . . .
ای حوای بی همتا، با غرق شدن در چشمان ناوک اندازت دیگر هوایی در دل نمانده که هوای تو را در سر دارم
تو می دانی که تنهاییت، ارزنده ترین هدیه ای است که می توانی با من در آن شریک شوی؟ تو می دانی که سالها تنهایی ام را برای تقسیم با تو به هر نگاه فریبایی نفروخته ام؟
و من اول بار که در چشمان خیال انگیزت نگریستم، آن روح خدایی ، آن احساس عشق عرشیایی تو را فهمیدم . .
دستهایت را می بوسم ای مادر روزهای آتی و ای عشق ماندگار من
و به حرمت آن دستان پاکت، دستان خود را –تنها- وقف شاد کردن تو خواهم کرد و دستهایم گرمی دیگری جز دستان تو را لمس نخواهد کرد . . .
************
تقصیر برگها نیست آدمها همینند...نفس که میدهی لهت میکنند
************
میدانستـَـــــــــم رویـا بود ...
مــَــن و تـــــُــــو !؟
بَعـــــــــید بـود آن هَمه خـوشبختی !!
حَتـــی در تَـــــــصـور ِخُـدا هـم نبود !
حَق داشتــــ که بـرآورده نکرد !
دُعـاهــ ـــــ ــــ ــای من گُــناه بـودند !! ...
************
ساده لباس بپوش، ساده راه برو
اما در برخورد با دیگران ساده نباش
زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند
برای درهم شکستن غرورت . .
[ یکشنبه 91/6/19 ] [ 10:27 عصر ] [ afaride ]