شعر
من نشانی از تو ندارم،اما نشانیام را برای تو مینویسم
در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن،وارد کوچه پس کوچههای تنهایی شو! کلبهی غریبیام راپیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگیام، در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق انتظار است، پشت دیوار نشسته ام.
*****************
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم.
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم.
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم.
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم.
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی.....؟!
[ جمعه 90/3/20 ] [ 9:24 عصر ] [ afaride ]