سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام آنکه وجودم زوجودش شده موجود

آفریده

یادم باشد قلب کسی را نشکنم
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد

یادم باشد که عشق کیمیای زندگیستeshghemi



[ یکشنبه 90/2/18 ] [ 1:4 عصر ] [ afaride ]

نظر

اشعار فروغ فرخزاد !

  فروغ فرخزاد  به شاعری تلخ‌نگار مشهور است، پنج دفتر شعر منتشر کرد که اسیر شامل ?? شعر،  دیوار، عصیان شامل ?? شعر، تولدی دیگر شامل ?? شعر، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، شامل ? شعر. فروغ فرخزاد در ?? سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیات گفت.

  عکس فروغ فرخزاد با همسرش

 

forogh farokhzad ba hasarsh

دوست داشتندوست داشتن

امشب از آسمان دید? تو
روی شعرم ستاره می بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد

شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها

آری آغاز دوست داشت است
گرچه پایان را تاپید است
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

تولدی دیگر
همه هستی من آیه تاریکی ست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیل از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانی ست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید
طفلی ست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید
افروختن سیگاری باشد، در فاصله رخوتنک دو هم آغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد


در پایان نور ،خود را در انعکاس تنهایی می یابم .
و
به آغاز خلوت گاه خود می اندیشم،
آنجا که پایانی برای اشک ها و حسرت ها نیست ،
دیوار های تنم ،
مرا در ازدحام سکوت ِ تنهاییم ،می فشارند،
ایستاده در فضای خاموش،
بدون هیچ راهی برای فرار،
تنها منم ، که همه ی وجودم را ،در انتهای خواب به تماشا می نشینم .


آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست من به پایانی دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست


تا زنی بر سنگ جان خودپرستی را
یک زمان با من نشینی، با من خاکی
از لب شعرم بنوشی درد هستی را


اه ای خدا چگون ترا گویم
کز جسم خویش خسته و یزارم
هر شب بر استان جلال تو
گویی امید جسم دگر داارم


مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور


من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم


 می سوزم از این دوروئی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه می خواهم
ای مرگ از آن لبان خاموشت
یک بوس? جاودانه می خواهم




[ یکشنبه 90/2/18 ] [ 12:46 عصر ] [ afaride ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه